آيا هنوز وسوسه ي گندم «ري» عمرسعد نمي روياند؟


آيا امروز هم رقابت شمر با عمرسعد، گودال قتلگاه نمي آفريند؟


آيا درخشش سکه ها و جاذبه ي صله ها، اسب ها را براي سمکوب پيکر حقيقت آماده نمي کند؟


هنوز و هميشه کربلاست و دشنه هاي تشنه اي که در کوري وجدان و قحطي ايمان، جز شقاوت و درشتي و زشتي نمي شناسند .


هنوز و هماره عاشوراست و سلسله جبال سخاوت و صبوري و صلابت ايستاده و در طوفانگاه شرارت و بي شرمي، رسته از هر هراس و هزيمت! مردان و ني که رُستن در عطش، شکفتن در شعله، به بار نشستن در خاکستر را مي دانند و مي توانند.


کربلا زادگاه ارزش هاست و عاشورا روز ولادت شهادت!


کربلا پيامگزار اين حقيقت است که باطل آن گاه مي رود که تو بايستي، سياهي آن گاه مي ميرد که تو روشن زندگي کني و روشني بيفشاني.


کربلا، رويشگاه مجد و عزت و شرف است و مگر حسين(ع) در هنگامه ي تهديد دشمن به مرگ نگفت که: افبالموت تخوفني؟ از مرگم مي ترسانيد؟



هيهات طاشَ سَهمکُ و خابَ ظَنّکَ: بيهوده انگاشته ايد و به ناروا رفته ايد.


لَستُ اَخافُ الموت وَ هَل تقدرونَ علي اکثر مِن قتلي؟ من مرگ هراس و مرگ گريز نيستم و مگر بيش از مرگ و کشتن مي توانيد؟


مرحباً بالقتل في سبيل الله: چه خوش است مرگ در هنگامه ي سلوک و ره سپردن محبوب.


اگر باران مرگ ببارانيد، اگر تيغ ها به اميد شناوري در خونم از نيام آخته شود، اگر همه ي نيزه ها در رگ هايم فرو رود، پروايم نيست چرا که «زندگي» همسايه ي جان هاي عاشق است و جاودانگي را از ازل به نام عاشقان نوشته اند.


ولکنّکُم لاتقدرون علي هدم مجدي و محو عزتي و شرفي: شما حقيرتر و ناتوان تر از آنيد که مجد و عزت و شرف مرا لگدکوب کنيد.


فاذاً لااُبالي من القتل: پس هرگز و هرگز پرواي مرگ ارغواني ام نيست.


هرکس عزت مي طلبد، از کربلا ناگزير است و هر روح بي پروايي که شيفته ي تيغ است، قله نشين شرف خواهد بود.


اگر کربلا را دريابيم، ذلت فاتح حريم قلب و هستي مان نخواهد بود.






برگرفته از کتاب سيب و عطش(نثر عاشورايي) نوشته ي دکتر محمدرضا سنگري


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مهاجرت از سیستم سانترال به VOIP Kimberly واحد گشت تهران چمانه و اسرار حج انشا بیستپ روزی روزگاری در هالیوود iClarified پایا رایانه WELCOME سیتو فا